باستانشناسی و قرآن
در حال حاضر، رشتهی باستانشناسی کمک چندانی به درک قرآن و محیط نشو و نمای اسلام نمیکند. حفاریهای باستانشناسی در مکه و مدینه ممنوع است و فقط معدودی از دیگر حفاریها و بررسیهای انجام شده در شبه جزیرهی
نویسنده: روبرت شیک
مترجم: حسن رضایی
در حال حاضر، رشتهی باستانشناسی کمک چندانی به درک قرآن و محیط نشو و نمای اسلام نمیکند. حفاریهای باستانشناسی در مکه و مدینه ممنوع است و فقط معدودی از دیگر حفاریها و بررسیهای انجام شده در شبه جزیرهی عربستان میتواند در ایضاح موضوع مذکور مؤثر باشد.
نخستین تحقیقات در زمینهی جغرافیای تاریخی شبه جزیرهی عربستان و نخستین پیمایش و گردآوری کتیبههای آن دیار در اواخر قرن نوزدهم و به همت کاوندگی چون آلوئیس موزیل در شمال عربستان و ادوئارت گلزر در یمن آغاز شد، اما تا قبل از جنگ جهانی دوم بررسیها یا حفاریهای باستانشناسی اندکی صورت پذیرفت. از دههی 1950 به بعد، تحقیقات باستانشناختی جدی در یمن (برای خلاصهای از تحقیقات، نک. B. Doe, Monuments) و ممالک خلیج فارس (Potts, Arabian Gulf) به نحو مطلوبی آنها را گردآوری کرده) در دست انجام بوده است. باستانشناسی در عربستان سعودی، که با حفاری در قریه الفاو در سال 1972 و بررسیهای منطقهای از 1976 به بعد آغاز شد (و در نخستین شمارهی اطلال چاپ شد)، کمتر از دو منطقهی فوق الذکر پیشرفت داشته است. باستانشناسی به دو طریق در ایضاح قرآن میتواند مؤثر باشد: 1. بررسی بقایای مادّی گذشتهی دور مربوط به پیش از اسلام که ممکن است با پیامبران و اقوام مربوط به کتاب مقدس و تاریخ عرب مرتبط باشند؛ 2. بررسی بقایایی مادّی که ممکن است حاوی اطلاعاتی دربارهی دورهی حیات پیامبر باشند. با این همه، اطلاعات اندکی به دست آمده است. مجلات مهمی چون اَطلال، چاپ وزارت آثار باستانی عربستان سعودی از سال 1977، صورت جلسات سمینار مطالعات عربستان، که از 1971 به بعد سالانه در بریتانیا برگزار میشود، و باستان شناسی و کتیبهنگاری عربستان از سال 1990، تماماً به باستانشناسی شبه جزیرهی عربستان اختصاص دارند. به طورکلی، از مجلدات متعدد تحقیقات تاریخ عربستان چاپ ریاض از 1979 تا 1989 نیز باید نام برد. تعداد کمی از مقالات مجلات فوق به بررسی بقایای محیط فرهنگی صدر اسلام میپردازند، اما دو مقاله (سعد رشید، آثار اسلامیة؛ G. King, Settlemets) خلاصهای از وضعیت دانستههای باستانشناسی عربستان در سالهای پیدایش اسلام را ارائه میکنند. از مداخل کوتاه متعدد مربوط به این موضوع در دائرة المعارف باستانشناسی خاور نزدیک آکسفورد (1997) نیز میتوان نام برد.
باستانشناسی به دو طریق در ایضاح قرآن میتواند مؤثر باشد: 1. بررسی بقایای مادّی گذشتهی دور مربوط به پیش از اسلام که ممکن است با پیامبران و اقوام مربوط به کتاب مقدس و تاریخ عرب مرتبط باشند؛ 2. بررسی بقایایی مادّی که ممکن است حاوی اطلاعاتی دربارهی دورهی حیات پیامبر باشند. در مورد گذشتهی دور مربوط به پیش از اسلام، بقایای باستانشناختی فلسطین که ممکن است به بنیاسرائیل و دیگر اقوام مندرج در کتاب مقدس مربوط باشند بیش از یک قرن مورد توجهات فراوان بودند و نیازی به تکرار مجدد آنها نیست. اما شایان ذکر است که هیچ ردپای مادّی ثبت شدهای از نابودی قوم لوط (حجر: 76؛ فرقان: 40؛ صافات: 137؛ حجر: 73؛ صافات: 136) جز بیآب و علفی بحرالمیت موجود نیست.
برخی از سورههای قرآنی حوادثی را نقل میکنند که در دورههای پیش از اسلام در بیت المقدس رخ داده است. همچنین، مسلمانان خیلی زود «محراب» مریم (آل عمران:37) «محراب» زکریا (آل عمران: 39؛ مریم: 11)، گهوارهی عیسی (آل عمران: 46؛ مائده: 110؛ مریم: 29) «محراب» داوود (ص: 21) و دروازهی ورود و طلب استغفار بنیاسرائیل (بقره: 58؛ اعراف: 161؛ نک. A. Elad, Medieval Jerusalem, A. Kaplony, Die fatimidische Moschee) را در آن دیار مشخص کردند. در احادیث اسلامی، احادیث معاد با دروازهی طلایی دودری در حصار شرقی «حرم» (لقب عربی- اسلامی «کوه معبد [سلیمان]») به نام «دروازهی رحمت و توبه» (که در آیهی 13 حدید تعیین محل شده) نیز پیوند خورده است. با این همه، گسترش و تحول آثار معماری مربوط به اشارات قرآنی فوق، که مدعی حفظ ویژگیهای پیش از اسلام نیستند، بیشتر در محدودهی تاریخ هنر و معماری اسلامی متأخر قرار میگیرد تا باستانشناسی. هیچ ردی از قصر سلیمان (نمل: 44) یا نخستین معبد به دست نیامده است و هیچ نشانهای از تخریب شهر به دست نوبابلیها به سال 586 ق م و بازسازیهای بعدی آن در دست نیست.
قوم مدین که شعیب نبی برای آنان فرستاده شد (اعراف: 85؛ هود: 84؛ شعراء: 176) در کتاب مقدس نیز معرفی شدهاند و آنان را با ساکنان شمال غربی عربستان در نواحی شمالی حجاز و خلیج عقبه، در اواخر هزارهی دوم ق م، در عصر مفرغی متأخر، میتوان یکی دانست (G. Mendenhall, Qurayya). اما تنها بررسیهای محدودی در این منطقه صورت پذیرفته که عمدتاً در منطقهی بزرگ قُرَیَّه بوده است، که خود متشکل از یک دژ، یک روستای ساکن محصور و مزارع آبیاری شده است. مناطق بسیار مهمی چون البَدء، شهر احتمالی قوم مدین، و مَغائر شعیب نیازمند بررسیهای دقیقاند.
اما قوم ثمود یکی از اقوام پیش از اسلام غیرمذکور در کتاب مقدس، که صالح پیامبر برای آنان فرستاده شد (مثلاً انعام: 73-79؛ هود:61-68؛ شعراء: 58-141؛ نمل: 45-52؛ قمر: 23-31)، به لحاظ تاریخی قبیلهای شناخته شده در شمال غربی عربستان است. نام ثمود نخست در متون آشوری قرن هشتم ق م و به عنوان دشمنان قبیلهای آشوریان پدیدار شد (I. Ephal, The ancient Arabs). این نام در مجموعهای از منابع مکتوب رومی و یونانی نیز به چشم میخورد. از همه جالبتر، کتیبهی اهداییهی دو زبانهی یونانی- نَبَطی است که برپایی معبدی را برای خدای الاها در سالهای 166 تا 169 م. در دوران امپراتوری مارکوس اورلیوس و لوکیوس وِروس در رُوّافه در شمال غربی عربستان به دست قبایل ثمود ثبت کرده است (به زبان یونانی Thamudenon؛ به زبان نَبطی SRKTH TMWDW)، که به همت سران قبیلهها و تلاشهای حاکم رومی که صلح را میان آنان برقرار کرده بود میسر شد (D.Graf, The saracens; M. O'connor, Etymology of Saracen SRKTH) برای اتحادیهی قبایل احتمالاً ریشهی اصطلاح (saracen) است که رومیان در اشاره به کل اعراب به کار میبردند. سبک معماری معبد مشخصهی نَبَطیان است و به علاوهی کاربرد زبان نَبطی برای کتیبههای اهدایی تأثیرپذیری فرهنگی قوم ثمود از فرمانروایان نَبطی خود را نشان میدهد. میتوان فرض کرد که معبد مذکور زیارتگاه اصلی قبایل ثمودی در شاهراه کاروانها بوده است. قوم ثمود به متفقین همپیمان رومیان بدل شدند و به عنوان نیروهای کمکی در سپاه روم خدمت کردند. مثلاً، در قرن چهارم م. واحدهای سوارهای به نام Thamudeni در شهر نَقب فلسطین و واحدهای دیگری به نام Saraceni Thamudeni در مصب رود نیل مصر مستقر بودند.
با این همه، نام ثمود تنها چند بار در کتیبههای عربی پیش از اسلام به کار رفته است. هزاران کتیبهای که در شمال عربستان و جنوب سوریه و اردن با تاریخ نامشخص و طبقهبندی بحثانگیز کشف شدند و محققان جدید آنان را به قبایل قرون پیش از اسلام منسوب کرده و برای سهولت کار نام «ثمودی» را بر آنان نهادهاند، ضرورتاً هیچ ربطی با قبیلهی ثمود نداشتهاند. کتیبههای ثمودی را، که عمدتاً دیوار نوشتههای کوتاه از اسامی اشخاصاند، احتمالاً قبایل متعددی نگاشتهاند که الزاماً هیچ ربطی با قبایل ثمود نداشتهاند- نیز نک. خط عربی.
معمولاً محل سکونت قوم ثمود در دل کوهها (اعراف: 74؛ فجر: 9) را حجر/مدائن صالح در شمال غربی عربستان میدانند، جایی که در قرن اول میلادی فرمانروایان، امیران سپاه و دیگر مسئولان حکومت مرکزی نَبطی، و نه مردم محلی، آرامگاههای متعددی را برای خود در نواحی کوهستانی آن حفر کردند که شبیه آرامگاههای مشهور آنها در پترا بود. تحقیقات معماری در این زمینه پیشتر آغاز شده بود (A. Jaussen and F. Savignac, Mission archeologique) و حفاریهای باستانشناسی در سال 1986 آغاز شد (نک. گزارشهای اولیه در اطلال از 1988 به بعد). منطقهی حجر (هِگزا به زبان نَبَطی) مرز جنوبی قلمرو نبطیان بود و نبطیان حجر را در مسیر کاروانها به عنوان مرکز نظامی و حکومتی خود در جنوب بنا نهادند و آن را به شهر دِدان/العُلا در آن حوالی ترجیح دادند. قدیمیترین سفال یافت شده در این منطقه متعلق به نبطیان است و این سئوال را پیش میآورد که آیا پیش از نبطیان کسانی بودهاند که در این منطقه سکونت داشته باشند یا خیر. این منطقه پس از الحاق پادشاهی نبطیان به امپراتوری روم در سال 106 م. نیز همچنان مرکزی حکومتی باقی ماند. وجود کتیبههای لاتینی در مدائن صالح و در العلا مربوط به قرن دوم م. دلیل ضعیفی برای حضور نظامی رومیان است، هرچند این منطقه همواره بیرون از مرزهای امپراتوری روم قرار داشت (D. Graf, The Saracens). هیچ نشانهای از ساکنان این منطقه پس از قرن دوم یا سوم میلادی در دست نیست.
اقوام دیگری که پس از تکذیب پیامبرانی که برایشان فرستاده شدند هلاک شدند، ما به ازای باستانشناختی مشخصی ندارند. از جمله قوم عاد را میتوان نام برد که بناها و قلعههایی بر اماکن مرتفع (شعرا: 128-129) ساخته بودند و مطابق آیات قرآن، سرنوشت آنان را از بقایای منازلشان میتوان دریافت (عنکبوت: 38؛ احقاف: 25). به همین ترتیب، بقایای یافت نشدهای هست که ممکن است به ساکنان رَسّ (فرقان: 38) مربوط باشد.
منطقه مأرِب، مرکز حکومت سبا در جنوب غربی عربستان و بندهای آبیاری آن (سبا: 15-16) را محققان، مخصوصاً محققان آلمانی، به دقت بررسی کردهاند (B. Doe, Monuments, 189-202; W. Daum, Yemen, 55-62; Archaologische Berichte aus dem Yemen of the Deutsches Archaologisches Sana Institut). بند مأرب بزرگتر و پیچیدهترین بند آبیاری به لحاظ فنی در میان دیگر بندهای متعدد آبیاری در جنوب غربی عربستان بوده است. با اینکه واحهی مأرب از هزارهی سوم ق م آبیاری شده است، اما قدیمیترین کتیبهی موجود که به آبیاریهای جداگانهی نیمههای شمالی و جنوبی واحهی مأرب اشاره میکند (سبا: 15) مربوط به سال 685 ق م است. تنها بند بزرگ موجود، که در هشت کیلومتری شهر واقع است، نخستین بار پس از تاریخ کتیبههای مذکور، در سال 528 ق م ساخته شد. همانند دیگر بندها، وظیفهی این بند ذخیرهی طولانی مدت آب نبود، بلکه برای کاهش سرعت دو سیلاب سالانه و بالا بردن سطح آب به کار میرفت تا آب از طریق دو دریچهی آببند منحرف و از طریق شبکهی پیچیدهای از کانالها در منطقهی مزروعی وسیعی توزیع شود. منطقهی آبیاری این بندها 9/600 هکتار وسعت داشت که در واحهی شمالی حدود یازده کیلومتر و در واحهی جنوبی بیست و یک کیلومتر از بند فاصله میگرفت. بند مذکور به تعمیر و نگهداری مداوم نیاز داشت و شکستگیهای بند که محتاج تعمیر بودهاند در موارد متعددی از کتیبههای قرن اول م. تا آخرین بار در کتیبهی سال 553 م. ثبت شدهاند. شکستگی دیگر بند حدود 35 سال بعد اتفاق افتاد که تعمیر شد. سرانجام، شکستگی تعمیر نشدهی بند که از سیلاب مذکور در قرآن، عَرِم (سبأ: 16؛ ع ر م واژهی سبایی برای «بند» است)، ناشی شد در سالهای اولیهی قرن اول هـ ./هفتم م. رخ داده است.
مشکل اصلی این نوع آبیاری که از انحراف آب سیلابها بهره میگیرد انباشت تدریجی رسوبات گل و لای است که به مرور زمان سطح مناطق آبیاری شده را بالاتر میبَرد. در نتیجه، سطح کانالهای آب و بندها نیز باید بالاتر آورده شود تا جای آنها تغییر یابد تا همچنان در سطحی بالاتر از مناطق آبیاری قرار داشته باشند. نگهداری و فعال نگهداشتن این شبکهی آبیاری روز به روز دشوارتر میشود تا آنکه دیگر به صرفه نبوده و در نتیجه به کلی کنار گذاشته میشود. با این همه، آخرین بار که بند مأرب کنار گذاشته شد به دلیل مشکلات فنی در تعمیر آن نبود، بلکه معلول شرایط پیش آمده در اثر زوال سیاسی و اجتماعی بود که با تصرف جنوب عربستان در سال 575 م. به دست ساسانیان به اوج خودرسید، چرا که دیگر، مؤسسات عمومی لازم برای حفظ پروژههای بزرگی همچون بند آبیاری متلاشی شده بودند.
مناطق مختلفی برای غار منسوب به اصحاب کهف در قرآن پیشنهاد شده است (کهف: 9-27). یکی از مناطق محتمل بقعهی رومی- بیزانسی حفاری شده در دل صخرههای رقیم در جنوب اَمّان در اردن است. (ر. دجانی، اکتشاف کهف)
و اما مقولات کلیتر، حکومت سبا در جنوب عربستان با مرکزیت مأرب، حکومت اصلی در هزارهی نخست قبل از میلاد بود. این حکومت به صورت اتحادیهای قبیلهای و به رهبری فرمانروایی ملقب به مُکرِّب شکل گرفت. تاریخگذاری اولیهی حکومت سبا در هالهای از ابهام است، چرا که کتیبههای اولیهی مربوط به آن دوران یا پیوندهای با حوادث بیرون از جنوب عربستان وجود ندارد. همزمانی سلیمان و ملکهی سبا (حج: 15-44) باید در قرن دهم ق م رخ داده باشد (نک. J. Pritchard, Solomon and Sheba)، اما ملکهی سبا شخصیت تاریخی مشخصی ندارد. در هیچ کجای کتیبههای سبایی به یک ملکه اشارهای نشده است، هرچند که ملکههای اعراب در چندین کتیبهی آشوری قرن هشتم ق م که شرح عملیات نظامی آشوریان در شمال شبه جزیرهی عربستان را ثبت کردهاند، ذکر شدهاند (I. Ephal, Ancient Arabs). این ابهامات به ارائهی دو بازسازی علمی متفاوت و رقیب از تاریخ قوم سبا منجر شده است. در یک بازسازی، خاستگاههای این حکومت، بر پایهی همزمانی غیرقطعی اسامی فرمانروایان سبا در سالنامههای آشوری، به قرن هشتم ق م باز میگردد. در بازسازی دیگر، آغاز فرهنگهای عظیم جنوب عربستان در حول و حوش صدها سال بعد، در قرن پنجم ق م، گمانهزنی میشود. در دیدگاه دوم، که تاریخ سبا در آن کوتاهتر است، مواجههی سلیمان و ملکهی سبا بیشتر افسانهای است تا تاریخی.
دیگر حکومتهای مستقل جنوب عربستان، یعنی مَعین، قَتَبان و حَضرَموت، نیز در حول و حوش قرن چهارم و پنجم ق م برقرار شدهاند. در قرون اول پس از میلاد، وضعیت سیاسی با پیدایش حکومت حِمیَر دگرگون شد. تُبَّع لقب فرمانروایان حِمَیری بود، از اینرو محل قوم تُبَّع (دخان: 37؛ ق: 14) را جنوب غربی عربستان تعیین میکنند. در اواسط هزارهی نخست پیش از میلاد، ساکنان جنوب عربستان ابنیهای سنگی، همچون حصار شهرها و معابد، میساختند که وجه مشخصهی آن سبک متمایز استفاده از ستونهای سنگی یکپارچه و چهارگوش بود که شاید یادآور ستونهای متعدد اِرَم باشد (فجر: 7). بسیاری از این معابد عظیم هنوز در جنوب غربی عربستان وجود دارند (نک. B. Doe, Monuments). این معابد در کتیبههای اهدائیهی جنوب عربستان به نام مَحرَم معروفاند. این معابد معمولاً ساختمانهای چهارگوش و ستون دارند که هیچ تأثیر مستقیمی بر طراحی بعدی مساجد نگذاشتهاند. معبد عَوَّم خدای اِلمُقَه در مأرب از این جهت که دارای حصار (100×75m) بیضی شکل بزرگی است و شبستانی (حَوطه) ورودی چهارگوش در یک سمت مکانی مقدس را مشخص میکند بینظیر است.
تجارت کاروانها که مناطق تولید کنندهی عود در جنوب عربستان را به مناطق مدیترانهای مرتبط میساختند از اهمیت بسیاری برخوردار بود و با اهلی کردن شتر سهولت بیشتری یافت. نخستین کاربرد شتر به هزارهی چهارم یا سوم ق م برمیگردد و قطعاً در حول و حوش هزارهی دوم ق م از شتران به عنوان حیوانات گلهای استفاده میشد، اما تنها پس از تکامل جهاز مناسب شتر در هزارهی نخست ق م چادرنشینی به اوج تکامل خود دست یافت. در ابتدا اهل سبا کنترل بیشتر مسیر کاروانها در جهت شمال به سوی مدیترانه را در اختیار داشتند، اما در قرون پایانی قبل از میلاد مَعینیان کنترل این مسیر را در دست گرفتند و مجموعهای تجاری در واحههای دِدان/ العُلا در شمال غربی عربستان دایر کردند. دِدان پیشتر به تصرف درآمده بود و در حدود چهارصد سال قبل از میلاد حکومت لِحیان در این منطقه مرکزیت یافته بود، یعنی مقارن زمانی که اجتماع تجار مَعین در آنجا شکل گرفته بود. دِدان در دوران یونانی مآبی نیز آباد بود تا آنکه نبطیان در قرن دوم یا اول ق م زمام امور را در دست گرفتند و پایتخت خود را به حِجر/ مدائن صالح در شمال انتقال دادند. ارتباط میان قوم لحیان و قوم ثمود، که پیشتر گفته شد، مبهم باقی مانده است. منطقهی باستانی خُریبه، دِدان باستان، بررسی شده و شبکهی آبرسانی آن توجهات بسیاری را به خود جلب کرده است. (A. Nasif, al-Ula).
چندین پروژهی حفاری در دیگر مناطق متعلق به گذشتهی دور پیش از اسلام در دههی 1980 در عربستان سعودی انجام گرفته است. در کنار این پروژهها، گزارشهای مختصر اولیهای، چون حفاری در تَیم متعلق به قرن ششم یا پنجم ق م در محل قصر الحمراء و در محل مقبرههای متعلق به 750 تا 1450 ق م و حفاریهایی در دومة الجَندَل/ الجَوف که محوطهای چند زمانه است، در مجلهی اَطلال چاپ شد (K. al-Muaikel, Study of the archaeology, A. al-Sudayri, The desert frontier). منطقهی حفاری شدهی قریه الفو اهمیت بیشتری دارد؛ این منطقه پایتخت پررونق حکومت پیش از اسلام کِنده در جنوب غربی عربستان است که در حدود قرن دوم ق م تا قرن پنجم م. به منطقهی مسکونی بدل شد (ا. انصاری، قریه الفاو). نام باستانی این منطقه ذاتِ کهل بود که از نام خدای اصلی آنان برگرفته شده بود. اگرچه در این منطقه قابلیتهای کشاورزی محدودی هم وجود داشت، اما تجارت نقش اصلی را در اقتصاد شهر ایفا میکرد. ذات کهل شهر بزرگی بود که ساختمانهای آن از دیوارهای خشتی روی شالودههای سنگی ساخته شده بود. حفاریها بقایای یک بازار دو طبقهی دیوارکشی شده با بازارهای روباز پیرامون آن، یک قصر، یک معبد، یک منطقهی مسکونی و تعدادی قبر، از جمله قبر سلطان معاویه بن ربیعه و قبرهای افراد خاص و عام، را از دل خاک بیرون آوردند. در میان جالبترین یافتهها مجموعهای از مجسمههای مفرغی معبد، که برخی از آنها ویژگیهای یونانی مآبی دارند، گچکاریهای رنگی قصر که مردم و حیوانات را به نمایش میگذارند، سکههای ضرب شده در این منطقه و کتیبههای متعدد به خط جنوب عربستانی مُسنَد به چشم میخورد. دربارهی دوران زندگی خود پیامبر سخن چندانی دربارهی بقایای مادی دورهی پیشامدرن مکه و مدینه نمیتوان گفت، هرچند با بهرهگیری از منابع تاریخی که بارها و بارها تحلیل شدهاند مطالب بیشتری آشکار میشود. در سراسر شبه جزیرهی عربستان صخرهنگاریهای فراوانی به چشم میخورد که به دورههای مختلف تاریخی پیش و پس از اسلام مربوطند. این حکاکیها بیشتر نمایشی از مناظر شکار و شبانیاند (E. Anati, Rock art; M. Khan, Prehistoric rock art و مقالات اَطلال از 1985 به بعد).
کتیبههای متعلق به دوران قبل از اسلام در شبه جزیرهی عربستان به دهها هزار بالغ میشود. بررسیهایی که حسین ابوالحسن در سال 1997 دربارهی کتیبههای لحیانی انجام داده است تنها یکی از جدیدترین مجموعه کتیبههای انتشار یافته در دانشگاه شاه سعود ریاض است؛ همچنین باید به تعداد فزایندهی رسالههای کارشناسی ارشد دانشجویان دانشگاه یَرموک اردن اشاره کرد. انواع بسیار مختلفی از کتیبهها وجود دارد که از کتیبههای اهدایی تا دیوار نوشتهها را شامل میشود. برخی از اینها کتیبههای اهدایی یادبودی جنوب عربستانند که به خط مُسنَد نوشته شدهاند. کتیبههای دیگر شامل هزاران دیوارنوشته است به خطهای گوناگون که همانطور که گفته شد، محققان برای سهولت کار آنها را ثمودی خواندهاند. گروه دیگری از کتیبهها شامل بیش از پانزده هزار کتیبهی عربی است که بیشتر در جنوب سوریه و شمال شرقی اردن یافت شدهاند و باز هم برای سهولتکار، محققان آنها را صفایی، منسوب به منطقهی آتشفشانی صفاء در جنوب سوریه، خواندهاند، فارغ از این واقعیت که تعداد بسیار کمی از این کتیبههای صفایی در منطقهی صفاء یافت شده است. متون صفایی به ندرت تاریخگذاری شدهاند، اما قدیمیترین آنها مربوط به قرن اول ق م است و به نظر میرسد که در قرن چهارم م. به پایان میرسند، چرا که هیچ نشانهای از تأثیر مسیحیت بر آنها وجود ندارد (م. روسان، القبائل الثمودیة). تحول خط نَبَطی به خط عربی به خوبی اثبات شده است. (B. Gruendler, The development).
کتیبهای از جنوب عربستان مربوط به قرن دوم ق م شهرت ویژهای دارد، چرا که در آن فرمان منع کشتن دختران (نوزاد؟) داده شده است (نک. Robin, L'Arabie antique, 141-143؛ نحل: 58-59؛ تکویر: 8-9). شایان ذکر است که در حوالی قرن چهارم م. اوراد کافرکیشانه در کتیبههای جنوب عربستان جای خود را به عبارات توحیدی میدهند و واژهی رحمن در آنها به کار میرود (Robin, L'Arabie antique, 144-146). واژهی «محراب»- که بعدها برای تعیین جهت قبلهی مساجد به کار رفت- در کتیبههای جنوب عربستان به معنای یک ساختمان، به سبک محل اجتماع حضار، یا لقب یک مأمور دولتی، در حد یک رئیس به کار رفته است. (Robin, L'Arabie antique, 152-155). برخی اسناد و کتیبههای پاپیروس بجا مانده هست که دورهی خلفای راشدین (خلافت مانده هست که دورهی خلفای راشدین (خلافت 11-40؛ نک. Donner, Theformation) و نه حیات پیامبر، را آشکار میسازند.
اما دربارهی دوران زندگی خود پیامبر سخن چندانی دربارهی بقایای مادی دورهی پیشامدرن مکه و مدینه نمیتوان گفت، هرچند با بهرهگیری از منابع تاریخی که بارها و بارها تحلیل شدهاند مطالب بیشتری آشکار میشود. از ویژگیهای معماری اولیهی اماکن مقدس مکه و مدینه به جز خود کعبه چیزی باقی نمانده است، چرا که در طول قرون متمادی بازسازی و گسترشهای بسیاری رخ داده است. در کشاکش تحولات عظیم دوران مدرن به طورکلی چیز چندانی از شهرهای پیشامدرن به جای نمانده است، اما چندین مسجد تاریخی پیشامدرن در دو شهر فوق و دیگر نقاط عربستان سعودی وجود دارد (king, Historical mosques). چندین برج و باروی دفاعی سنگی (اُطوم) از دوران پیش از اسلام در حوالی مدینه شناسایی شدهاند (ع. انصاری، آثار المدینة، 72-74؛ king, Settlements in Arabia, 189-191). البته نام اماکن بسیاری در زندگی نامههای محمد نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) ثبت شده است، مثلاً نام محلهای جنگ یا محل ساخت مساجد به دست محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، اما برخلاف مطالعات جغرافیای تاریخی، تحقیقات باستان شناختی حرف چندانی در این زمینه در چنته ندارند. تعدادی از اماکنی که در زمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اقامتگاههای بزرگی دانسته میشدند، مثل خیبر یا عکاظ، تاکنون دربارهی آنها تحقیق و بررسی نشده است و در بررسیها به بازشناسی اولیهی آنها بسنده شده است. از شهر طائف به جز چند آببند و شبکهی آبیاری اطلاع دیگری در دست نیست، که یکی از آببندها در سال 58 و در دوران معاویه، خلیفهی اموی، ساخته شده بود. (Khan and A. al-Mughannam, Ancient dams).
با این همه، لازم است اشارهای به چند منطقهی حفاری شده داشته باشیم. منطقهی بزرگ نجران در جنوب غربی عربستان به لحاظ تاریخی از قرن ششم م. به عنوان مرکز مسیحیت مشهور بوده است. اعدام مسیحیان آن دیار به دست فرمانروای یهودی در حوالی سال 520 م. احتمالاً یکی از گزینهها برای واقعهی مربوط به اصحاب اُخدود (بروج: 4-9) است. اُخدود، منطقهی باستانی نجران، در سال 1967 و اوایل دههی 1980 توجیهاتی را به خود جلب کرد (Zahrins et al., Second preliminary report, 23-24; king Settlements, 201-205). این شهر دژی سنگی به گرد خود داشت که درون آن بقایای احتمالی کعبهی بنوحارثبن کعب، که ابنکلبی (د. 204) به آن اشاره کرده است یافت شده بود. در اواخر دورهی پیش از اسلام تا دورهی اسلامی، اقامتگاه اصلی منطقهی العُلا به قُرح یا وادی القُرا انتقال یافت. قُرا همان محل باستانی مابیات است که در سالهای 1984 و 1985 دو نوبت در آن حفاری صورت گرفت (M. Gilmore et al., preliminary report; A. Nasif, al-Ula). منطقهی جُرَش حفاری شده، اما به جز بررسی سفالها اطلاعات اندکی حاصل آمده است (A. al-Ghamedi, The influence, 176-220). بندر آیلة، بندر عقبهی امروزی در اردن، که به زعم برخی مفسران همان قریهی کنار دریاست که ساکنانش حکم تعطیلی شنبه (سبّت) را شکستند (اعراف: 163)، در دههی گذشته توجهات فراوانی را به خود جلب کرده است. با حفاریهای انجام شده در این اقامتگاه صدر اسلام به آثاری دست یافتهاند که شاید به دوران خلافت عثمان، خلیفهی سوم (خلافت 23-35؛ D. whitcomb, Ayla)، مربوط باشد. در منطقهی رومی بیزانسی مجاور آن (Aqaba T. Parkar, Roman project) نیز حفاریهایی انجام شده است، شهری که تسلیم مشروط آن به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال 630 در منابع اسلامی ثبت شده است.
منطقهی حفاری شدهی رَبَذه از شهرت خاصی برخوردار است. ربذه اقامتگاهی در شرق مدینه و در مسیر کاروانهای حجاز به کوفه بوده که در دورههای پیش از اسلام و صدر اسلام محل سکونت بوده است، اما در گزارشهای حفاری (A. al-Rashdid, al-Rabadhah) اشارهی چندانی به بقایای پیش از اسلام و پیش از بنیعباس این منطقه نشده است. عمربن خطاب، خلیفهی دوم (خلافت 13-23)، پیرامون این منطقه را به عنوان چراگاه (حِمی) تعیین کرد. آب انبارها و چاههای این منطقه و نیز یک مسجد غربی و مسجد دومی در منطقهی مسکونی، یک کوشک یا قصر، چندین واحد مسکونی، تأسیسات صنعتی و بخشی از شهر محصور در برج و باروها را بررسی کردهاند.
نظر پاتریشیا کرون و مایکل کوک (Hagarism, 22-24) را مبنی بر اینکه زیارتگاه اصلی پیش از اسلام بَکّه (آل عمران: 96) در شمال غربی عربستان واقع شده بود بقایای مادی تأیید نمیکنند. جهتگیری برخی از مساجد اولیه را که خارج از جهت صحیح قبلهاند میتوان نتیجهی اندازهگیریهای نادقیق دانست و نه انحرافی عمدی به سمت زیارتگاهی در شمال غربی عربستان. شایان ذکر است که بحثهای یهود اِنوو و یودیت کورِن دربارهی مناسک آیینی پیش از اسلام در مکه (Oringins of Muslim discriptions) بر پایهی تشخیصهای اساساً اشتباهی در شناسایی اماکن غیرآیینی به جای اماکن آیینی است که نوِو در منطقهی نقب در جنوب فلسطین حفاری کرده بود.
نفوذ مسیحیت در شبه جزیرهی عربستان محدود شده بود. زوئل بوشان و کریستین روبَن (Le Christianisme) شواهدی را جمع آوردهاند، که به آنها کشفیات جدید باستانشناسی در خلیج فارس را هم باید افزود. این شواهد شامل کلیساهایی در جُبَیل، عربستان سعودی و نقاط دیگر است (J, Langfeldt, Early Christian monuments). نمونهای از اینها کلیسایی در فَیلَکهی کویت است که به پایان قرن چهارم م. مربوط است و در قرن هفتم م. به عنوان مکانی غیرکلیسایی از آن استفاده شد (V. Bernard et al., Leglise d'al-Qousour). یکی دیگر از این شواهد دیر نسطوریان در صیر بنییاس ابوظبی است که تاریخ آن به قرن ششم تا هفتم م. باز میگردد (G. king, A Nestorian monastic settlement). از صومعهی تک افتاده در کِلوَه در منتهاالیه شمال غربی عربستان سعودی هم باید نام برد که در یکی از حجرههای آن صلیب و کتیبهای عربی مسیحی در نعل درگاه آن به چشم میخورد (N. Glueck, Christian Kilwa). در جنوب عربستان چندین ستون از کلیسای مشهور قَلیس باقی مانده که در اواسط قرن ششم م. به دست اَبرهه و به منظور به حاشیه بردن قداست مکه ساخته شد (R. Serjeant and R. Lewcock, Sana, 44-48). ستونهای مذکور امروزه در ساختمان مسجد جامع صنعا به کار گرفته شدهاند. ظاهراً هیچ نشان مادّی مشخصی از حضور یهودیان وجود ندارد، اما در منابع تاریخی از آنان سخن گفته شده است و در دوران قبل از اسلام در مدینه و شمال و مرکز عربستان زندگی میکردهاند.
تاکنون از برخی از جنبههای تحقیقات باستانشناسی، همچون تحلیلهای دیرینهشناسی گیاهی و جانوری و مطالعات و محیط زیستی، در پروژههای باستانشناسی به طور کامل استفاده نشده است، از اینرو نقش احتمالی این قبیل مطالعات در درک محیط صدر اسلام تنها در سالهای آینده مشخص خواهد شد. علیرغم حفاری گورستان بادیهنشینان در فرودگاه بین المللی ملکه علیا در جنوب اَمّان در اردن که مربوط به قرون اول و دوم م. است (Ibrahim and Gordon, A cemetery) هیچگونه تحقیقات انسانشناختی بدنی دربارهی بقایای اسکلتهایی که به خصوص به دوران محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیکاند صورت نگرفته است. مسئله تغییرات محتمل آب و هوایی همچنان پابرجاست (Dayton, The problem of climatic change).
هیچ نمونهی شناخته شدهای از تیرهای قرعه (مائده:3و 90) به جا نمانده است و برای یافتن نمونههایی از جواهرات باقی مانده (نور: 31) باید به دورههایی بسنده کرد که بسیار با محیط فرهنگی حجاز در روزگار محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فاصله دارد. هیچ ردّی از زرههای اولیه (انبیاء: 80) به جا نمانده است. نخستین تجلیات هنرمندانهی اسلامی مجمسههای گچبری شدهی سربازان در قصر اُموی خِربة المَفجَر متعلق به قرن هشتم میلادی است (Hamilton, khirbat al-Mafjar). امتیاز شمشیر مشهور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) و وجه تسمیهی آن یعنی ذوالفقار (شمشیر شیاردار) مشخص نیست، اما شاید این شمشیر تیغهای مستقیم با دو لبهی برنده و دو شیار داشته، چنانکه در یمن دیده شده است (Daum, Yemen 3000 Years, 15-16, 24)؛ به سختی میتوان باور کرد که نوک این شمشیر، آن طور که اغلب گفتهاند، به شکلی غیرعملی دو شاخه بوده باشد. شمشیرهای منسوب به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و شخصیتهای دیگر صدر اسلام در موزهی توپقاپی استانبول اصل و نسب مشکوکی دارند. (Zaky, Medieval Arab arms, 203-206).
مسیرهای بازرگانی متعدد در سرتاسر عربستان علاوه بر اقامتگاههای عمدهای که این مسیرها از آنها میگذشتند، از استراحتگاههای بین راهی متعددی نیز برخوردار بودند. این قبیل تسهیلات برای مسافران در طول مسیر زائران مکه گسترش یافت. استراحتگاههای بین راهی، آب انبارها، و چاههای مسیر زیارتی اصلی کوفه به مکه به دقت ثبت شده است. جادهی فوق درب زُبیده نام داشت و نام خود را از همسر خلیفهی عباسی هارون الرشید (خلافت 170-193) گرفته بود که تسهیلات جاده را گسترش داد. مسیرهای زیارتی مصریان و سوریان در شمال غرب عربستان نیز بررسی شده است (Hamed, Intoduction). برخی از قطعات مجسمههای سنگی، که ظاهراً در اَوان پیدایش اسلام عمداً تخریب شدند، در قریةالفاو و العُلا (king, Settlements, 211-212) وجود دارند. نَبطیان اغلب خدایان خود را به شیوهای غیرپیکرکی ترسیم میکردند (Patrich, The formation).
متون صدر اسلام خیلی زود بیت المقدس را محل مسجدالاقصی (اسراء: 1) دانستند که با معراج محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به آسمان پیوند داشت. کاربرد عبارت «الحرم الشریف» دربارهی «کوه معبد» سابق یهودیان در بیت المقدس و نیز «حرم» خواندن آرامگاه ابراهیم در شهر الخیل هیچ مبنای قرآنی آشکاری ندارد و تنها در دوران آل مملوک و حکومت عثمانی زبانزد شد. قبل از این دوران، عبارت «المسجد الاقصی» در اشاره به کل منطقهی حَرَم و نیز ساختمان مسقفی در ضلع جنوبی حرم، به معنای دقیق کلمه خود مسجد اقصی، به کار میرفت. قُبّة الصخره در بیت المقدس، که قدیمیترین بنای اسلامی موجود است، کهنترین قطعات طولانی موجود قرآن را بر خود دارد که تاریخ آنها در کتیبهی اهدایی عبدالملک در سال 72 ذکر شده است. این قطعات قرآنی فقط اندکی با متن اصلی قرآن تفاوت دارند؛ ضمیر اول شخص به سوم شخص تغییر یافته و در لابه لای آیات قرآنی عبارات دینی غیرقرآنی گنجانده شده است (نک. تازهترین پژوهش، Grabar, The shape of the holy). مسجدالاقصی را نخست ولید، خلیفهی اموی (خلافت 86-96)، به عنوان یک بنای سنگی عظیم ساخت و جایگزین عمارتی چوبی شد که آرکولف زائر مسیحی در حوالی سال 675 م. نقل کرده بود. در حرم شریف، محل مسجدالاقصی و قُبةالصخره، حفاری محدودیتهایی دارد، اما نتایج حفاریهای قصرهای اُموی در جنوب و جنوب غرب حرم در دست چاپ است.
منابع تحقیق :
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1390)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران: انتشارات حکمت.
مترجم: حسن رضایی
در حال حاضر، رشتهی باستانشناسی کمک چندانی به درک قرآن و محیط نشو و نمای اسلام نمیکند. حفاریهای باستانشناسی در مکه و مدینه ممنوع است و فقط معدودی از دیگر حفاریها و بررسیهای انجام شده در شبه جزیرهی عربستان میتواند در ایضاح موضوع مذکور مؤثر باشد.
نخستین تحقیقات در زمینهی جغرافیای تاریخی شبه جزیرهی عربستان و نخستین پیمایش و گردآوری کتیبههای آن دیار در اواخر قرن نوزدهم و به همت کاوندگی چون آلوئیس موزیل در شمال عربستان و ادوئارت گلزر در یمن آغاز شد، اما تا قبل از جنگ جهانی دوم بررسیها یا حفاریهای باستانشناسی اندکی صورت پذیرفت. از دههی 1950 به بعد، تحقیقات باستانشناختی جدی در یمن (برای خلاصهای از تحقیقات، نک. B. Doe, Monuments) و ممالک خلیج فارس (Potts, Arabian Gulf) به نحو مطلوبی آنها را گردآوری کرده) در دست انجام بوده است. باستانشناسی در عربستان سعودی، که با حفاری در قریه الفاو در سال 1972 و بررسیهای منطقهای از 1976 به بعد آغاز شد (و در نخستین شمارهی اطلال چاپ شد)، کمتر از دو منطقهی فوق الذکر پیشرفت داشته است. باستانشناسی به دو طریق در ایضاح قرآن میتواند مؤثر باشد: 1. بررسی بقایای مادّی گذشتهی دور مربوط به پیش از اسلام که ممکن است با پیامبران و اقوام مربوط به کتاب مقدس و تاریخ عرب مرتبط باشند؛ 2. بررسی بقایایی مادّی که ممکن است حاوی اطلاعاتی دربارهی دورهی حیات پیامبر باشند. با این همه، اطلاعات اندکی به دست آمده است. مجلات مهمی چون اَطلال، چاپ وزارت آثار باستانی عربستان سعودی از سال 1977، صورت جلسات سمینار مطالعات عربستان، که از 1971 به بعد سالانه در بریتانیا برگزار میشود، و باستان شناسی و کتیبهنگاری عربستان از سال 1990، تماماً به باستانشناسی شبه جزیرهی عربستان اختصاص دارند. به طورکلی، از مجلدات متعدد تحقیقات تاریخ عربستان چاپ ریاض از 1979 تا 1989 نیز باید نام برد. تعداد کمی از مقالات مجلات فوق به بررسی بقایای محیط فرهنگی صدر اسلام میپردازند، اما دو مقاله (سعد رشید، آثار اسلامیة؛ G. King, Settlemets) خلاصهای از وضعیت دانستههای باستانشناسی عربستان در سالهای پیدایش اسلام را ارائه میکنند. از مداخل کوتاه متعدد مربوط به این موضوع در دائرة المعارف باستانشناسی خاور نزدیک آکسفورد (1997) نیز میتوان نام برد.
باستانشناسی به دو طریق در ایضاح قرآن میتواند مؤثر باشد: 1. بررسی بقایای مادّی گذشتهی دور مربوط به پیش از اسلام که ممکن است با پیامبران و اقوام مربوط به کتاب مقدس و تاریخ عرب مرتبط باشند؛ 2. بررسی بقایایی مادّی که ممکن است حاوی اطلاعاتی دربارهی دورهی حیات پیامبر باشند. در مورد گذشتهی دور مربوط به پیش از اسلام، بقایای باستانشناختی فلسطین که ممکن است به بنیاسرائیل و دیگر اقوام مندرج در کتاب مقدس مربوط باشند بیش از یک قرن مورد توجهات فراوان بودند و نیازی به تکرار مجدد آنها نیست. اما شایان ذکر است که هیچ ردپای مادّی ثبت شدهای از نابودی قوم لوط (حجر: 76؛ فرقان: 40؛ صافات: 137؛ حجر: 73؛ صافات: 136) جز بیآب و علفی بحرالمیت موجود نیست.
برخی از سورههای قرآنی حوادثی را نقل میکنند که در دورههای پیش از اسلام در بیت المقدس رخ داده است. همچنین، مسلمانان خیلی زود «محراب» مریم (آل عمران:37) «محراب» زکریا (آل عمران: 39؛ مریم: 11)، گهوارهی عیسی (آل عمران: 46؛ مائده: 110؛ مریم: 29) «محراب» داوود (ص: 21) و دروازهی ورود و طلب استغفار بنیاسرائیل (بقره: 58؛ اعراف: 161؛ نک. A. Elad, Medieval Jerusalem, A. Kaplony, Die fatimidische Moschee) را در آن دیار مشخص کردند. در احادیث اسلامی، احادیث معاد با دروازهی طلایی دودری در حصار شرقی «حرم» (لقب عربی- اسلامی «کوه معبد [سلیمان]») به نام «دروازهی رحمت و توبه» (که در آیهی 13 حدید تعیین محل شده) نیز پیوند خورده است. با این همه، گسترش و تحول آثار معماری مربوط به اشارات قرآنی فوق، که مدعی حفظ ویژگیهای پیش از اسلام نیستند، بیشتر در محدودهی تاریخ هنر و معماری اسلامی متأخر قرار میگیرد تا باستانشناسی. هیچ ردی از قصر سلیمان (نمل: 44) یا نخستین معبد به دست نیامده است و هیچ نشانهای از تخریب شهر به دست نوبابلیها به سال 586 ق م و بازسازیهای بعدی آن در دست نیست.
قوم مدین که شعیب نبی برای آنان فرستاده شد (اعراف: 85؛ هود: 84؛ شعراء: 176) در کتاب مقدس نیز معرفی شدهاند و آنان را با ساکنان شمال غربی عربستان در نواحی شمالی حجاز و خلیج عقبه، در اواخر هزارهی دوم ق م، در عصر مفرغی متأخر، میتوان یکی دانست (G. Mendenhall, Qurayya). اما تنها بررسیهای محدودی در این منطقه صورت پذیرفته که عمدتاً در منطقهی بزرگ قُرَیَّه بوده است، که خود متشکل از یک دژ، یک روستای ساکن محصور و مزارع آبیاری شده است. مناطق بسیار مهمی چون البَدء، شهر احتمالی قوم مدین، و مَغائر شعیب نیازمند بررسیهای دقیقاند.
اما قوم ثمود یکی از اقوام پیش از اسلام غیرمذکور در کتاب مقدس، که صالح پیامبر برای آنان فرستاده شد (مثلاً انعام: 73-79؛ هود:61-68؛ شعراء: 58-141؛ نمل: 45-52؛ قمر: 23-31)، به لحاظ تاریخی قبیلهای شناخته شده در شمال غربی عربستان است. نام ثمود نخست در متون آشوری قرن هشتم ق م و به عنوان دشمنان قبیلهای آشوریان پدیدار شد (I. Ephal, The ancient Arabs). این نام در مجموعهای از منابع مکتوب رومی و یونانی نیز به چشم میخورد. از همه جالبتر، کتیبهی اهداییهی دو زبانهی یونانی- نَبَطی است که برپایی معبدی را برای خدای الاها در سالهای 166 تا 169 م. در دوران امپراتوری مارکوس اورلیوس و لوکیوس وِروس در رُوّافه در شمال غربی عربستان به دست قبایل ثمود ثبت کرده است (به زبان یونانی Thamudenon؛ به زبان نَبطی SRKTH TMWDW)، که به همت سران قبیلهها و تلاشهای حاکم رومی که صلح را میان آنان برقرار کرده بود میسر شد (D.Graf, The saracens; M. O'connor, Etymology of Saracen SRKTH) برای اتحادیهی قبایل احتمالاً ریشهی اصطلاح (saracen) است که رومیان در اشاره به کل اعراب به کار میبردند. سبک معماری معبد مشخصهی نَبَطیان است و به علاوهی کاربرد زبان نَبطی برای کتیبههای اهدایی تأثیرپذیری فرهنگی قوم ثمود از فرمانروایان نَبطی خود را نشان میدهد. میتوان فرض کرد که معبد مذکور زیارتگاه اصلی قبایل ثمودی در شاهراه کاروانها بوده است. قوم ثمود به متفقین همپیمان رومیان بدل شدند و به عنوان نیروهای کمکی در سپاه روم خدمت کردند. مثلاً، در قرن چهارم م. واحدهای سوارهای به نام Thamudeni در شهر نَقب فلسطین و واحدهای دیگری به نام Saraceni Thamudeni در مصب رود نیل مصر مستقر بودند.
با این همه، نام ثمود تنها چند بار در کتیبههای عربی پیش از اسلام به کار رفته است. هزاران کتیبهای که در شمال عربستان و جنوب سوریه و اردن با تاریخ نامشخص و طبقهبندی بحثانگیز کشف شدند و محققان جدید آنان را به قبایل قرون پیش از اسلام منسوب کرده و برای سهولت کار نام «ثمودی» را بر آنان نهادهاند، ضرورتاً هیچ ربطی با قبیلهی ثمود نداشتهاند. کتیبههای ثمودی را، که عمدتاً دیوار نوشتههای کوتاه از اسامی اشخاصاند، احتمالاً قبایل متعددی نگاشتهاند که الزاماً هیچ ربطی با قبایل ثمود نداشتهاند- نیز نک. خط عربی.
معمولاً محل سکونت قوم ثمود در دل کوهها (اعراف: 74؛ فجر: 9) را حجر/مدائن صالح در شمال غربی عربستان میدانند، جایی که در قرن اول میلادی فرمانروایان، امیران سپاه و دیگر مسئولان حکومت مرکزی نَبطی، و نه مردم محلی، آرامگاههای متعددی را برای خود در نواحی کوهستانی آن حفر کردند که شبیه آرامگاههای مشهور آنها در پترا بود. تحقیقات معماری در این زمینه پیشتر آغاز شده بود (A. Jaussen and F. Savignac, Mission archeologique) و حفاریهای باستانشناسی در سال 1986 آغاز شد (نک. گزارشهای اولیه در اطلال از 1988 به بعد). منطقهی حجر (هِگزا به زبان نَبَطی) مرز جنوبی قلمرو نبطیان بود و نبطیان حجر را در مسیر کاروانها به عنوان مرکز نظامی و حکومتی خود در جنوب بنا نهادند و آن را به شهر دِدان/العُلا در آن حوالی ترجیح دادند. قدیمیترین سفال یافت شده در این منطقه متعلق به نبطیان است و این سئوال را پیش میآورد که آیا پیش از نبطیان کسانی بودهاند که در این منطقه سکونت داشته باشند یا خیر. این منطقه پس از الحاق پادشاهی نبطیان به امپراتوری روم در سال 106 م. نیز همچنان مرکزی حکومتی باقی ماند. وجود کتیبههای لاتینی در مدائن صالح و در العلا مربوط به قرن دوم م. دلیل ضعیفی برای حضور نظامی رومیان است، هرچند این منطقه همواره بیرون از مرزهای امپراتوری روم قرار داشت (D. Graf, The Saracens). هیچ نشانهای از ساکنان این منطقه پس از قرن دوم یا سوم میلادی در دست نیست.
اقوام دیگری که پس از تکذیب پیامبرانی که برایشان فرستاده شدند هلاک شدند، ما به ازای باستانشناختی مشخصی ندارند. از جمله قوم عاد را میتوان نام برد که بناها و قلعههایی بر اماکن مرتفع (شعرا: 128-129) ساخته بودند و مطابق آیات قرآن، سرنوشت آنان را از بقایای منازلشان میتوان دریافت (عنکبوت: 38؛ احقاف: 25). به همین ترتیب، بقایای یافت نشدهای هست که ممکن است به ساکنان رَسّ (فرقان: 38) مربوط باشد.
منطقه مأرِب، مرکز حکومت سبا در جنوب غربی عربستان و بندهای آبیاری آن (سبا: 15-16) را محققان، مخصوصاً محققان آلمانی، به دقت بررسی کردهاند (B. Doe, Monuments, 189-202; W. Daum, Yemen, 55-62; Archaologische Berichte aus dem Yemen of the Deutsches Archaologisches Sana Institut). بند مأرب بزرگتر و پیچیدهترین بند آبیاری به لحاظ فنی در میان دیگر بندهای متعدد آبیاری در جنوب غربی عربستان بوده است. با اینکه واحهی مأرب از هزارهی سوم ق م آبیاری شده است، اما قدیمیترین کتیبهی موجود که به آبیاریهای جداگانهی نیمههای شمالی و جنوبی واحهی مأرب اشاره میکند (سبا: 15) مربوط به سال 685 ق م است. تنها بند بزرگ موجود، که در هشت کیلومتری شهر واقع است، نخستین بار پس از تاریخ کتیبههای مذکور، در سال 528 ق م ساخته شد. همانند دیگر بندها، وظیفهی این بند ذخیرهی طولانی مدت آب نبود، بلکه برای کاهش سرعت دو سیلاب سالانه و بالا بردن سطح آب به کار میرفت تا آب از طریق دو دریچهی آببند منحرف و از طریق شبکهی پیچیدهای از کانالها در منطقهی مزروعی وسیعی توزیع شود. منطقهی آبیاری این بندها 9/600 هکتار وسعت داشت که در واحهی شمالی حدود یازده کیلومتر و در واحهی جنوبی بیست و یک کیلومتر از بند فاصله میگرفت. بند مذکور به تعمیر و نگهداری مداوم نیاز داشت و شکستگیهای بند که محتاج تعمیر بودهاند در موارد متعددی از کتیبههای قرن اول م. تا آخرین بار در کتیبهی سال 553 م. ثبت شدهاند. شکستگی دیگر بند حدود 35 سال بعد اتفاق افتاد که تعمیر شد. سرانجام، شکستگی تعمیر نشدهی بند که از سیلاب مذکور در قرآن، عَرِم (سبأ: 16؛ ع ر م واژهی سبایی برای «بند» است)، ناشی شد در سالهای اولیهی قرن اول هـ ./هفتم م. رخ داده است.
مشکل اصلی این نوع آبیاری که از انحراف آب سیلابها بهره میگیرد انباشت تدریجی رسوبات گل و لای است که به مرور زمان سطح مناطق آبیاری شده را بالاتر میبَرد. در نتیجه، سطح کانالهای آب و بندها نیز باید بالاتر آورده شود تا جای آنها تغییر یابد تا همچنان در سطحی بالاتر از مناطق آبیاری قرار داشته باشند. نگهداری و فعال نگهداشتن این شبکهی آبیاری روز به روز دشوارتر میشود تا آنکه دیگر به صرفه نبوده و در نتیجه به کلی کنار گذاشته میشود. با این همه، آخرین بار که بند مأرب کنار گذاشته شد به دلیل مشکلات فنی در تعمیر آن نبود، بلکه معلول شرایط پیش آمده در اثر زوال سیاسی و اجتماعی بود که با تصرف جنوب عربستان در سال 575 م. به دست ساسانیان به اوج خودرسید، چرا که دیگر، مؤسسات عمومی لازم برای حفظ پروژههای بزرگی همچون بند آبیاری متلاشی شده بودند.
مناطق مختلفی برای غار منسوب به اصحاب کهف در قرآن پیشنهاد شده است (کهف: 9-27). یکی از مناطق محتمل بقعهی رومی- بیزانسی حفاری شده در دل صخرههای رقیم در جنوب اَمّان در اردن است. (ر. دجانی، اکتشاف کهف)
و اما مقولات کلیتر، حکومت سبا در جنوب عربستان با مرکزیت مأرب، حکومت اصلی در هزارهی نخست قبل از میلاد بود. این حکومت به صورت اتحادیهای قبیلهای و به رهبری فرمانروایی ملقب به مُکرِّب شکل گرفت. تاریخگذاری اولیهی حکومت سبا در هالهای از ابهام است، چرا که کتیبههای اولیهی مربوط به آن دوران یا پیوندهای با حوادث بیرون از جنوب عربستان وجود ندارد. همزمانی سلیمان و ملکهی سبا (حج: 15-44) باید در قرن دهم ق م رخ داده باشد (نک. J. Pritchard, Solomon and Sheba)، اما ملکهی سبا شخصیت تاریخی مشخصی ندارد. در هیچ کجای کتیبههای سبایی به یک ملکه اشارهای نشده است، هرچند که ملکههای اعراب در چندین کتیبهی آشوری قرن هشتم ق م که شرح عملیات نظامی آشوریان در شمال شبه جزیرهی عربستان را ثبت کردهاند، ذکر شدهاند (I. Ephal, Ancient Arabs). این ابهامات به ارائهی دو بازسازی علمی متفاوت و رقیب از تاریخ قوم سبا منجر شده است. در یک بازسازی، خاستگاههای این حکومت، بر پایهی همزمانی غیرقطعی اسامی فرمانروایان سبا در سالنامههای آشوری، به قرن هشتم ق م باز میگردد. در بازسازی دیگر، آغاز فرهنگهای عظیم جنوب عربستان در حول و حوش صدها سال بعد، در قرن پنجم ق م، گمانهزنی میشود. در دیدگاه دوم، که تاریخ سبا در آن کوتاهتر است، مواجههی سلیمان و ملکهی سبا بیشتر افسانهای است تا تاریخی.
دیگر حکومتهای مستقل جنوب عربستان، یعنی مَعین، قَتَبان و حَضرَموت، نیز در حول و حوش قرن چهارم و پنجم ق م برقرار شدهاند. در قرون اول پس از میلاد، وضعیت سیاسی با پیدایش حکومت حِمیَر دگرگون شد. تُبَّع لقب فرمانروایان حِمَیری بود، از اینرو محل قوم تُبَّع (دخان: 37؛ ق: 14) را جنوب غربی عربستان تعیین میکنند. در اواسط هزارهی نخست پیش از میلاد، ساکنان جنوب عربستان ابنیهای سنگی، همچون حصار شهرها و معابد، میساختند که وجه مشخصهی آن سبک متمایز استفاده از ستونهای سنگی یکپارچه و چهارگوش بود که شاید یادآور ستونهای متعدد اِرَم باشد (فجر: 7). بسیاری از این معابد عظیم هنوز در جنوب غربی عربستان وجود دارند (نک. B. Doe, Monuments). این معابد در کتیبههای اهدائیهی جنوب عربستان به نام مَحرَم معروفاند. این معابد معمولاً ساختمانهای چهارگوش و ستون دارند که هیچ تأثیر مستقیمی بر طراحی بعدی مساجد نگذاشتهاند. معبد عَوَّم خدای اِلمُقَه در مأرب از این جهت که دارای حصار (100×75m) بیضی شکل بزرگی است و شبستانی (حَوطه) ورودی چهارگوش در یک سمت مکانی مقدس را مشخص میکند بینظیر است.
تجارت کاروانها که مناطق تولید کنندهی عود در جنوب عربستان را به مناطق مدیترانهای مرتبط میساختند از اهمیت بسیاری برخوردار بود و با اهلی کردن شتر سهولت بیشتری یافت. نخستین کاربرد شتر به هزارهی چهارم یا سوم ق م برمیگردد و قطعاً در حول و حوش هزارهی دوم ق م از شتران به عنوان حیوانات گلهای استفاده میشد، اما تنها پس از تکامل جهاز مناسب شتر در هزارهی نخست ق م چادرنشینی به اوج تکامل خود دست یافت. در ابتدا اهل سبا کنترل بیشتر مسیر کاروانها در جهت شمال به سوی مدیترانه را در اختیار داشتند، اما در قرون پایانی قبل از میلاد مَعینیان کنترل این مسیر را در دست گرفتند و مجموعهای تجاری در واحههای دِدان/ العُلا در شمال غربی عربستان دایر کردند. دِدان پیشتر به تصرف درآمده بود و در حدود چهارصد سال قبل از میلاد حکومت لِحیان در این منطقه مرکزیت یافته بود، یعنی مقارن زمانی که اجتماع تجار مَعین در آنجا شکل گرفته بود. دِدان در دوران یونانی مآبی نیز آباد بود تا آنکه نبطیان در قرن دوم یا اول ق م زمام امور را در دست گرفتند و پایتخت خود را به حِجر/ مدائن صالح در شمال انتقال دادند. ارتباط میان قوم لحیان و قوم ثمود، که پیشتر گفته شد، مبهم باقی مانده است. منطقهی باستانی خُریبه، دِدان باستان، بررسی شده و شبکهی آبرسانی آن توجهات بسیاری را به خود جلب کرده است. (A. Nasif, al-Ula).
چندین پروژهی حفاری در دیگر مناطق متعلق به گذشتهی دور پیش از اسلام در دههی 1980 در عربستان سعودی انجام گرفته است. در کنار این پروژهها، گزارشهای مختصر اولیهای، چون حفاری در تَیم متعلق به قرن ششم یا پنجم ق م در محل قصر الحمراء و در محل مقبرههای متعلق به 750 تا 1450 ق م و حفاریهایی در دومة الجَندَل/ الجَوف که محوطهای چند زمانه است، در مجلهی اَطلال چاپ شد (K. al-Muaikel, Study of the archaeology, A. al-Sudayri, The desert frontier). منطقهی حفاری شدهی قریه الفو اهمیت بیشتری دارد؛ این منطقه پایتخت پررونق حکومت پیش از اسلام کِنده در جنوب غربی عربستان است که در حدود قرن دوم ق م تا قرن پنجم م. به منطقهی مسکونی بدل شد (ا. انصاری، قریه الفاو). نام باستانی این منطقه ذاتِ کهل بود که از نام خدای اصلی آنان برگرفته شده بود. اگرچه در این منطقه قابلیتهای کشاورزی محدودی هم وجود داشت، اما تجارت نقش اصلی را در اقتصاد شهر ایفا میکرد. ذات کهل شهر بزرگی بود که ساختمانهای آن از دیوارهای خشتی روی شالودههای سنگی ساخته شده بود. حفاریها بقایای یک بازار دو طبقهی دیوارکشی شده با بازارهای روباز پیرامون آن، یک قصر، یک معبد، یک منطقهی مسکونی و تعدادی قبر، از جمله قبر سلطان معاویه بن ربیعه و قبرهای افراد خاص و عام، را از دل خاک بیرون آوردند. در میان جالبترین یافتهها مجموعهای از مجسمههای مفرغی معبد، که برخی از آنها ویژگیهای یونانی مآبی دارند، گچکاریهای رنگی قصر که مردم و حیوانات را به نمایش میگذارند، سکههای ضرب شده در این منطقه و کتیبههای متعدد به خط جنوب عربستانی مُسنَد به چشم میخورد. دربارهی دوران زندگی خود پیامبر سخن چندانی دربارهی بقایای مادی دورهی پیشامدرن مکه و مدینه نمیتوان گفت، هرچند با بهرهگیری از منابع تاریخی که بارها و بارها تحلیل شدهاند مطالب بیشتری آشکار میشود. در سراسر شبه جزیرهی عربستان صخرهنگاریهای فراوانی به چشم میخورد که به دورههای مختلف تاریخی پیش و پس از اسلام مربوطند. این حکاکیها بیشتر نمایشی از مناظر شکار و شبانیاند (E. Anati, Rock art; M. Khan, Prehistoric rock art و مقالات اَطلال از 1985 به بعد).
کتیبههای متعلق به دوران قبل از اسلام در شبه جزیرهی عربستان به دهها هزار بالغ میشود. بررسیهایی که حسین ابوالحسن در سال 1997 دربارهی کتیبههای لحیانی انجام داده است تنها یکی از جدیدترین مجموعه کتیبههای انتشار یافته در دانشگاه شاه سعود ریاض است؛ همچنین باید به تعداد فزایندهی رسالههای کارشناسی ارشد دانشجویان دانشگاه یَرموک اردن اشاره کرد. انواع بسیار مختلفی از کتیبهها وجود دارد که از کتیبههای اهدایی تا دیوار نوشتهها را شامل میشود. برخی از اینها کتیبههای اهدایی یادبودی جنوب عربستانند که به خط مُسنَد نوشته شدهاند. کتیبههای دیگر شامل هزاران دیوارنوشته است به خطهای گوناگون که همانطور که گفته شد، محققان برای سهولت کار آنها را ثمودی خواندهاند. گروه دیگری از کتیبهها شامل بیش از پانزده هزار کتیبهی عربی است که بیشتر در جنوب سوریه و شمال شرقی اردن یافت شدهاند و باز هم برای سهولتکار، محققان آنها را صفایی، منسوب به منطقهی آتشفشانی صفاء در جنوب سوریه، خواندهاند، فارغ از این واقعیت که تعداد بسیار کمی از این کتیبههای صفایی در منطقهی صفاء یافت شده است. متون صفایی به ندرت تاریخگذاری شدهاند، اما قدیمیترین آنها مربوط به قرن اول ق م است و به نظر میرسد که در قرن چهارم م. به پایان میرسند، چرا که هیچ نشانهای از تأثیر مسیحیت بر آنها وجود ندارد (م. روسان، القبائل الثمودیة). تحول خط نَبَطی به خط عربی به خوبی اثبات شده است. (B. Gruendler, The development).
کتیبهای از جنوب عربستان مربوط به قرن دوم ق م شهرت ویژهای دارد، چرا که در آن فرمان منع کشتن دختران (نوزاد؟) داده شده است (نک. Robin, L'Arabie antique, 141-143؛ نحل: 58-59؛ تکویر: 8-9). شایان ذکر است که در حوالی قرن چهارم م. اوراد کافرکیشانه در کتیبههای جنوب عربستان جای خود را به عبارات توحیدی میدهند و واژهی رحمن در آنها به کار میرود (Robin, L'Arabie antique, 144-146). واژهی «محراب»- که بعدها برای تعیین جهت قبلهی مساجد به کار رفت- در کتیبههای جنوب عربستان به معنای یک ساختمان، به سبک محل اجتماع حضار، یا لقب یک مأمور دولتی، در حد یک رئیس به کار رفته است. (Robin, L'Arabie antique, 152-155). برخی اسناد و کتیبههای پاپیروس بجا مانده هست که دورهی خلفای راشدین (خلافت مانده هست که دورهی خلفای راشدین (خلافت 11-40؛ نک. Donner, Theformation) و نه حیات پیامبر، را آشکار میسازند.
اما دربارهی دوران زندگی خود پیامبر سخن چندانی دربارهی بقایای مادی دورهی پیشامدرن مکه و مدینه نمیتوان گفت، هرچند با بهرهگیری از منابع تاریخی که بارها و بارها تحلیل شدهاند مطالب بیشتری آشکار میشود. از ویژگیهای معماری اولیهی اماکن مقدس مکه و مدینه به جز خود کعبه چیزی باقی نمانده است، چرا که در طول قرون متمادی بازسازی و گسترشهای بسیاری رخ داده است. در کشاکش تحولات عظیم دوران مدرن به طورکلی چیز چندانی از شهرهای پیشامدرن به جای نمانده است، اما چندین مسجد تاریخی پیشامدرن در دو شهر فوق و دیگر نقاط عربستان سعودی وجود دارد (king, Historical mosques). چندین برج و باروی دفاعی سنگی (اُطوم) از دوران پیش از اسلام در حوالی مدینه شناسایی شدهاند (ع. انصاری، آثار المدینة، 72-74؛ king, Settlements in Arabia, 189-191). البته نام اماکن بسیاری در زندگی نامههای محمد نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) ثبت شده است، مثلاً نام محلهای جنگ یا محل ساخت مساجد به دست محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، اما برخلاف مطالعات جغرافیای تاریخی، تحقیقات باستان شناختی حرف چندانی در این زمینه در چنته ندارند. تعدادی از اماکنی که در زمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اقامتگاههای بزرگی دانسته میشدند، مثل خیبر یا عکاظ، تاکنون دربارهی آنها تحقیق و بررسی نشده است و در بررسیها به بازشناسی اولیهی آنها بسنده شده است. از شهر طائف به جز چند آببند و شبکهی آبیاری اطلاع دیگری در دست نیست، که یکی از آببندها در سال 58 و در دوران معاویه، خلیفهی اموی، ساخته شده بود. (Khan and A. al-Mughannam, Ancient dams).
با این همه، لازم است اشارهای به چند منطقهی حفاری شده داشته باشیم. منطقهی بزرگ نجران در جنوب غربی عربستان به لحاظ تاریخی از قرن ششم م. به عنوان مرکز مسیحیت مشهور بوده است. اعدام مسیحیان آن دیار به دست فرمانروای یهودی در حوالی سال 520 م. احتمالاً یکی از گزینهها برای واقعهی مربوط به اصحاب اُخدود (بروج: 4-9) است. اُخدود، منطقهی باستانی نجران، در سال 1967 و اوایل دههی 1980 توجیهاتی را به خود جلب کرد (Zahrins et al., Second preliminary report, 23-24; king Settlements, 201-205). این شهر دژی سنگی به گرد خود داشت که درون آن بقایای احتمالی کعبهی بنوحارثبن کعب، که ابنکلبی (د. 204) به آن اشاره کرده است یافت شده بود. در اواخر دورهی پیش از اسلام تا دورهی اسلامی، اقامتگاه اصلی منطقهی العُلا به قُرح یا وادی القُرا انتقال یافت. قُرا همان محل باستانی مابیات است که در سالهای 1984 و 1985 دو نوبت در آن حفاری صورت گرفت (M. Gilmore et al., preliminary report; A. Nasif, al-Ula). منطقهی جُرَش حفاری شده، اما به جز بررسی سفالها اطلاعات اندکی حاصل آمده است (A. al-Ghamedi, The influence, 176-220). بندر آیلة، بندر عقبهی امروزی در اردن، که به زعم برخی مفسران همان قریهی کنار دریاست که ساکنانش حکم تعطیلی شنبه (سبّت) را شکستند (اعراف: 163)، در دههی گذشته توجهات فراوانی را به خود جلب کرده است. با حفاریهای انجام شده در این اقامتگاه صدر اسلام به آثاری دست یافتهاند که شاید به دوران خلافت عثمان، خلیفهی سوم (خلافت 23-35؛ D. whitcomb, Ayla)، مربوط باشد. در منطقهی رومی بیزانسی مجاور آن (Aqaba T. Parkar, Roman project) نیز حفاریهایی انجام شده است، شهری که تسلیم مشروط آن به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال 630 در منابع اسلامی ثبت شده است.
منطقهی حفاری شدهی رَبَذه از شهرت خاصی برخوردار است. ربذه اقامتگاهی در شرق مدینه و در مسیر کاروانهای حجاز به کوفه بوده که در دورههای پیش از اسلام و صدر اسلام محل سکونت بوده است، اما در گزارشهای حفاری (A. al-Rashdid, al-Rabadhah) اشارهی چندانی به بقایای پیش از اسلام و پیش از بنیعباس این منطقه نشده است. عمربن خطاب، خلیفهی دوم (خلافت 13-23)، پیرامون این منطقه را به عنوان چراگاه (حِمی) تعیین کرد. آب انبارها و چاههای این منطقه و نیز یک مسجد غربی و مسجد دومی در منطقهی مسکونی، یک کوشک یا قصر، چندین واحد مسکونی، تأسیسات صنعتی و بخشی از شهر محصور در برج و باروها را بررسی کردهاند.
نظر پاتریشیا کرون و مایکل کوک (Hagarism, 22-24) را مبنی بر اینکه زیارتگاه اصلی پیش از اسلام بَکّه (آل عمران: 96) در شمال غربی عربستان واقع شده بود بقایای مادی تأیید نمیکنند. جهتگیری برخی از مساجد اولیه را که خارج از جهت صحیح قبلهاند میتوان نتیجهی اندازهگیریهای نادقیق دانست و نه انحرافی عمدی به سمت زیارتگاهی در شمال غربی عربستان. شایان ذکر است که بحثهای یهود اِنوو و یودیت کورِن دربارهی مناسک آیینی پیش از اسلام در مکه (Oringins of Muslim discriptions) بر پایهی تشخیصهای اساساً اشتباهی در شناسایی اماکن غیرآیینی به جای اماکن آیینی است که نوِو در منطقهی نقب در جنوب فلسطین حفاری کرده بود.
نفوذ مسیحیت در شبه جزیرهی عربستان محدود شده بود. زوئل بوشان و کریستین روبَن (Le Christianisme) شواهدی را جمع آوردهاند، که به آنها کشفیات جدید باستانشناسی در خلیج فارس را هم باید افزود. این شواهد شامل کلیساهایی در جُبَیل، عربستان سعودی و نقاط دیگر است (J, Langfeldt, Early Christian monuments). نمونهای از اینها کلیسایی در فَیلَکهی کویت است که به پایان قرن چهارم م. مربوط است و در قرن هفتم م. به عنوان مکانی غیرکلیسایی از آن استفاده شد (V. Bernard et al., Leglise d'al-Qousour). یکی دیگر از این شواهد دیر نسطوریان در صیر بنییاس ابوظبی است که تاریخ آن به قرن ششم تا هفتم م. باز میگردد (G. king, A Nestorian monastic settlement). از صومعهی تک افتاده در کِلوَه در منتهاالیه شمال غربی عربستان سعودی هم باید نام برد که در یکی از حجرههای آن صلیب و کتیبهای عربی مسیحی در نعل درگاه آن به چشم میخورد (N. Glueck, Christian Kilwa). در جنوب عربستان چندین ستون از کلیسای مشهور قَلیس باقی مانده که در اواسط قرن ششم م. به دست اَبرهه و به منظور به حاشیه بردن قداست مکه ساخته شد (R. Serjeant and R. Lewcock, Sana, 44-48). ستونهای مذکور امروزه در ساختمان مسجد جامع صنعا به کار گرفته شدهاند. ظاهراً هیچ نشان مادّی مشخصی از حضور یهودیان وجود ندارد، اما در منابع تاریخی از آنان سخن گفته شده است و در دوران قبل از اسلام در مدینه و شمال و مرکز عربستان زندگی میکردهاند.
تاکنون از برخی از جنبههای تحقیقات باستانشناسی، همچون تحلیلهای دیرینهشناسی گیاهی و جانوری و مطالعات و محیط زیستی، در پروژههای باستانشناسی به طور کامل استفاده نشده است، از اینرو نقش احتمالی این قبیل مطالعات در درک محیط صدر اسلام تنها در سالهای آینده مشخص خواهد شد. علیرغم حفاری گورستان بادیهنشینان در فرودگاه بین المللی ملکه علیا در جنوب اَمّان در اردن که مربوط به قرون اول و دوم م. است (Ibrahim and Gordon, A cemetery) هیچگونه تحقیقات انسانشناختی بدنی دربارهی بقایای اسکلتهایی که به خصوص به دوران محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیکاند صورت نگرفته است. مسئله تغییرات محتمل آب و هوایی همچنان پابرجاست (Dayton, The problem of climatic change).
هیچ نمونهی شناخته شدهای از تیرهای قرعه (مائده:3و 90) به جا نمانده است و برای یافتن نمونههایی از جواهرات باقی مانده (نور: 31) باید به دورههایی بسنده کرد که بسیار با محیط فرهنگی حجاز در روزگار محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فاصله دارد. هیچ ردّی از زرههای اولیه (انبیاء: 80) به جا نمانده است. نخستین تجلیات هنرمندانهی اسلامی مجمسههای گچبری شدهی سربازان در قصر اُموی خِربة المَفجَر متعلق به قرن هشتم میلادی است (Hamilton, khirbat al-Mafjar). امتیاز شمشیر مشهور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) و وجه تسمیهی آن یعنی ذوالفقار (شمشیر شیاردار) مشخص نیست، اما شاید این شمشیر تیغهای مستقیم با دو لبهی برنده و دو شیار داشته، چنانکه در یمن دیده شده است (Daum, Yemen 3000 Years, 15-16, 24)؛ به سختی میتوان باور کرد که نوک این شمشیر، آن طور که اغلب گفتهاند، به شکلی غیرعملی دو شاخه بوده باشد. شمشیرهای منسوب به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و شخصیتهای دیگر صدر اسلام در موزهی توپقاپی استانبول اصل و نسب مشکوکی دارند. (Zaky, Medieval Arab arms, 203-206).
مسیرهای بازرگانی متعدد در سرتاسر عربستان علاوه بر اقامتگاههای عمدهای که این مسیرها از آنها میگذشتند، از استراحتگاههای بین راهی متعددی نیز برخوردار بودند. این قبیل تسهیلات برای مسافران در طول مسیر زائران مکه گسترش یافت. استراحتگاههای بین راهی، آب انبارها، و چاههای مسیر زیارتی اصلی کوفه به مکه به دقت ثبت شده است. جادهی فوق درب زُبیده نام داشت و نام خود را از همسر خلیفهی عباسی هارون الرشید (خلافت 170-193) گرفته بود که تسهیلات جاده را گسترش داد. مسیرهای زیارتی مصریان و سوریان در شمال غرب عربستان نیز بررسی شده است (Hamed, Intoduction). برخی از قطعات مجسمههای سنگی، که ظاهراً در اَوان پیدایش اسلام عمداً تخریب شدند، در قریةالفاو و العُلا (king, Settlements, 211-212) وجود دارند. نَبطیان اغلب خدایان خود را به شیوهای غیرپیکرکی ترسیم میکردند (Patrich, The formation).
متون صدر اسلام خیلی زود بیت المقدس را محل مسجدالاقصی (اسراء: 1) دانستند که با معراج محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به آسمان پیوند داشت. کاربرد عبارت «الحرم الشریف» دربارهی «کوه معبد» سابق یهودیان در بیت المقدس و نیز «حرم» خواندن آرامگاه ابراهیم در شهر الخیل هیچ مبنای قرآنی آشکاری ندارد و تنها در دوران آل مملوک و حکومت عثمانی زبانزد شد. قبل از این دوران، عبارت «المسجد الاقصی» در اشاره به کل منطقهی حَرَم و نیز ساختمان مسقفی در ضلع جنوبی حرم، به معنای دقیق کلمه خود مسجد اقصی، به کار میرفت. قُبّة الصخره در بیت المقدس، که قدیمیترین بنای اسلامی موجود است، کهنترین قطعات طولانی موجود قرآن را بر خود دارد که تاریخ آنها در کتیبهی اهدایی عبدالملک در سال 72 ذکر شده است. این قطعات قرآنی فقط اندکی با متن اصلی قرآن تفاوت دارند؛ ضمیر اول شخص به سوم شخص تغییر یافته و در لابه لای آیات قرآنی عبارات دینی غیرقرآنی گنجانده شده است (نک. تازهترین پژوهش، Grabar, The shape of the holy). مسجدالاقصی را نخست ولید، خلیفهی اموی (خلافت 86-96)، به عنوان یک بنای سنگی عظیم ساخت و جایگزین عمارتی چوبی شد که آرکولف زائر مسیحی در حوالی سال 675 م. نقل کرده بود. در حرم شریف، محل مسجدالاقصی و قُبةالصخره، حفاری محدودیتهایی دارد، اما نتایج حفاریهای قصرهای اُموی در جنوب و جنوب غرب حرم در دست چاپ است.
منابع تحقیق :
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1390)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران: انتشارات حکمت.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}